-
حس خوب
شنبه 23 مرداد 1395 23:01
.....و خدایی که در این نزدیکیست. .....
-
جین ایر
پنجشنبه 21 مرداد 1395 22:15
اولین بار که جین ایر رو خوندم،کلاس اول راهنمایی بودم،هیچ وقت اهل خواندن کتابهای سطحی نبودم،حتی دوران بچگی،نوجوانی،و این رو مدیون داداش شاپور هستم که همیشه عمیق بود و هست و پر از نوآوری، پر از تلاش،خستگی ناپذیر و استوار (تنش به ناز طبیبی نیازمند مباد! )،از همون صفحه اول عاشقش شدم و تا امروز که نمیدونم برای بار چندمه که...
-
پرواز
شنبه 16 مرداد 1395 22:53
یه وقتایی بیخودی امیدواری،الکی،از روی حس ششم،یا گاهی از شدت افزونی درد و رنج،به قول عوام آدم پوست کلفت میشه،حال این روزای منه،نه از سر ایمان،نه از روی اخلاص،بلکه از روی یاس و آشفتگی شدید روحی،یهو ،خیلی یهویی،بدون اینکه براش برنامه ریزی کرده باشم،یا رو خودم و افکارم کار کرده باشم،آرومم، مثل خلبان اردنی تو قفس آتیشی...
-
رویا
چهارشنبه 23 تیر 1395 03:37
ای مرغ گرفتار! بمانی و ببینی، آن روز همایون که به عالم قفسی نیست....... ( هوشنگ ابتهاج)
-
امشب،20 تیر 95
یکشنبه 20 تیر 1395 22:15
امشب شب غریبی است،به اندازه یک کوه تنها در پهنه دشتی وسیع، تنهایم و غمگین،امشب شب آرام گرفتن غریب نامدار سینمای ایران،عباس کیارستمی است در دل خاک سرد و غم افزا،امشب شب پرواز بانو مهدیه الهی قمشه ای است ،کسی که مادر سخت دوستش میداشت و من و همه خانواده،امشب چهل و ششمین سالگرد ازدواج مادر و پدر است و تنهایی و افسوس بی...
-
مرگ
یکشنبه 30 خرداد 1395 16:57
آن یار کزو خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود دل گفت :فرو کش کنم،این شهر ببوسش! بیچاره ندانست که یارش سفری بود شهریارا! بی حبیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی،تنها چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جنازه های ملول جنازه های ساکت متفکر جنازه های خوش برخورد،خوش پوش، خوش خوراک در ایستگاه های وقت های معین ودر...
-
عباس جان معروفی میفرماید:
جمعه 28 خرداد 1395 17:46
عادت کرده ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان میرود که ذهن مان هم به دوش نیاز دارد. گاهی با یک غزل حافظ می توان دوش ذهنی گرفت و خوابید. یک شعر از فروغ، تکه ای از بیهقی، صفحه ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله ای از شکسپیر، خطی از نیما، ولی غافلیم. شبانه روز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می تپانیم توی کله مان؟ بعد...
-
دلتنگی
چهارشنبه 26 خرداد 1395 14:05
دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من.... #شاملو
-
هیلاری عزیز
چهارشنبه 26 خرداد 1395 14:04
داشتم به عکس هیلاری کلینتون نگاه میکردم .اولین زن کاندیدای نهایی ریاست جمهوری تاریخ آمریکا. صورتش از غرور و اعتمادبه نفس میدرخشید. گردن افراشته درمکانی ایستاده بودکه تابه حال هیچ زنی نایستاده. به صورتش که نگاه میکردم کنارچشم هایش پراز چین و چروک بود و پیری پوست صورتش را از طراوت جوانی انداخته بود. اما لبخند...
-
زندانی شیلن
چهارشنبه 26 خرداد 1395 14:01
یک روز رسید که کسانی آمدند تا مرا آزاد کنند نپرسیدم چرا به این خیال افتاده اند و از کجا می آیند زیرا دیگر زندگانی با زنجیر و بی زنجیر برایم یکسان بود دیری است که به نومیدی خو گرفته ام حتا هنگامی که ایشان به زندان آمدند و بند از دستم برداشتند ناراضی شدم زیرا اندک اندک این دیوارهای تنومند و سنگین برای من به صورت خلوتکده...
-
اعتقاد به ....
چهارشنبه 26 خرداد 1395 14:00
این متن نوشته آنا درویان (همسر کارل سیگن ستارهشناس بزرگ آمریکایی) هست. زمانیکه ﻫﻤﺴﺮﻡ مُرد آدمهای زیادی پیشم آمدند و از من پرﺳﯿﺪﻧﺪ ﺁﯾﺎ ﮐﺎﺭﻝ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪﯼ آخر ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ایمان آورد. آنها ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ مدام ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺁﯾﺎ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ خواهم دید. ﮐﺎﺭﻝ ﺑﺎ شهامتی مثال زدنی ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ...
-
آاااای عشق
شنبه 15 خرداد 1395 16:37
آنک ای عشق! ای رستگار ترین حس، این تو و دستان نارسش... آنک ای عشق! ای مهجورترین واژه، این تو و کلام نا گفته اش...... آنک ای عشق! ای همیشه تنها،ای هماره غمین، این تو و خموشی بی پایان او..... آنک ای عشق! ای سرشار از تهی، این تو و پوچی قلب مهربانی که باید بتپد،فارغ از عشق،فارغ از زندگی......... (For my lovely freinds...
-
فاصله
جمعه 14 خرداد 1395 12:47
دختری کنار پنجره آمده است چهره اش معمولی ست زیبایی خاصی ندارد از سایه اش به هنگام رقص هم می شود فهمید که از اندام خوش تراش چیزی نصیبش نشده چشم هایش از دور بی هیچ حسی یادآور تکرار است موهایش فقط محض زنانگی شانه خورده اند او را دوست ندارم اما نگاهش می کنم هر شب .. مثل او زیاد دیده ام در شهر مثل او زیاد پیدا می شود .....
-
اندوه بزرگ
شنبه 25 اردیبهشت 1395 15:08
تو ماه ی و من ماهی این برکه کاشی ا ندوه بزرگی است زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگی است چه باشی ،چه نباشی ای باد سبکسار! مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را...
-
تو
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 17:21
راحت بگویمت امروز"تو" باید می بودی، همه روزها به کنار "تو" امروز را عجیب به "من" و به چشمهای منتظرم، بدهکاری. ............ ( عادل دانتیسم )
-
شب بی ستاره
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 23:51
چقدر نوشتن برایم سخت شده است،دستم به هیچ کاری ،حتی نوشتن که روزگاری برایش محبوبترین کارها بود،رضا نیست،دستم به انجام هیچ کاری بر نمیخیزد چرا که قلبم افسرده است،چشمهایم خسته اند از بارشهای همه فصله شان،روحم از عذاب این زنجیر درمانده تر از همیشه در گوشه ای از جانم کز کرده است و هیچ تقلایی نمی...
-
هراس
چهارشنبه 25 فروردین 1395 15:06
از سرنوشت زنان کهنسالی میترسم که، وقت مرگ در ازدحام فرزندان و خویشان، با قلبی باکره،می میرند!!! (مینو نصراللهی)
-
ای یار،ای کهنه ترین یار!!
یکشنبه 22 فروردین 1395 21:55
ای برکت نان،از دستهای تو،ای زلالی آب در چشمهایت،ای صبوری سنگ در همه گامهایت،ای تقدیر در ستیز هماره با تو و تو در تسلیم جاودانه اراده پروردگارت،ای نه چون کوه که از کوه استوارتر،ای کلامت آهنگین تر از لالایی مادر،حتی!ای دلسوخته ،ای غمگین ترین نگاه..... ای قدیمی ترین ،کهنه ترین و محترم ترین یاد،با توام!!!!آری ،با تو،برای...
-
بهارانه
جمعه 28 اسفند 1394 22:35
ای همه جان سبز،ای همه تن تازگی،ای اعجاب روزگار،ای تحول شگرف ،ای زنده شدن از پی مرگ،ای گرمای لطیف در پی سرمای سخت،ای پر از شکوفه های رنگین،ای سراسر عطر و شمیم، ای پر از ترانه های آهنگین،ای آغاز دوباره،ای روح فصل ها،ای پر از پیغام سرور،ای شعر دوباره صلح،ای پرچم افراشته طبیعت،باز آمدنت مبارکباد،دوباره دیدنت را به دیده...
-
بهار لعنتی
دوشنبه 17 اسفند 1394 00:32
بوی بهار می آید،نه اینکه حرفی برای گفتن باشد ،امیدی به روییدن دوباره ای،نه،نه،نه! اما دلم خواست خانه تکانی کنم،تنها،دست تنها،نه از سر اشتیاق و مستی جوانی،نه،نه،نه! خواستم خود را بیازارم بیشتر از همیشه،خواستم غرق شوم در یک امید عبث،خواستم تنهای تنها ،خود را به بیگاری بیازارم،دیروز آمدم تو را با خود به خانه ام آوردم، و...
-
مالیخولیا
جمعه 23 بهمن 1394 01:15
یک شب آخر همه چیز تمام میشود،شب خواهد بود اما همه جا غرق در یک روشنایی روشن تر از روز فرو خواهد رفت،تو آرام میگیری ،صورتت پر از جوانی و لبخند خواهد شد و من در کنار این جان آرام ،قرار خواهم گرفت،تمام وجودم غرق در یک تسلیم و رضایت بی حد خواهد شد و ما خدا را خواهیم دید،در کنار هم بودن چقدر خوب است ،در کنار هم ماندن و در...
-
به حقیقت آدمی باش
چهارشنبه 21 بهمن 1394 22:21
چگونه میشود که ما اینقدر خودمان را عادی میابیم یا حتی گاه خود را نمیشناسیم،گاهی گم میکنیم خود را و خلاصه آنکه چه محدود و انگشت شمارند آنها که از آغاز تاریخ پیدایش بشر تا کنون خود را به راستی شناخته اند و حقیقت ارزشمند وجود خود را در یافته اند!پدر راست میگوید که ما به خلقیات حیوانی علاقمند تریم و همین شاید یکی از اصلی...
-
لعبتکان
دوشنبه 19 بهمن 1394 00:26
امروز باز دیدمت،و دریافتم فرار از آنچه باید رخ دهد هرگز ممکن نیست!سالهاست که از دیدنت گریزانم، از به یاد آوردنت و از یادآوری آن زجر عمیق و آن زخم کاری که عشق نافرجام تو تا ابد بر قامت جانم،باقی گذاشته است،ندامت نگاهت برایم سخت پوچ و بی ارزش است،سکوتت،سر به زیر افکندنت و از پایین تر از قهقرا به من نگریستنت،انگار این...
-
پایان
شنبه 17 بهمن 1394 20:17
وقتی کسی عزم جزم میکند که در کوچه پس کوچه های زندگی خودش را بی هیچ نشانی گم وگور کند،یک معنی میدهد این کار،اینکه این آدم از اعماق وجود سرگشته و حیران وحتما تنهاست و دلبسته به این تنهایی و گمنامی،چنگ میزند به تمام راهها وبیراهه ها که مبادا کسی چینی نازک تنهایی اش را ترک دار کند،این آدم اتاق تاریک را بیشتر دوست...
-
کاشکی میشد تو بدونی.......
جمعه 2 بهمن 1394 00:56
روزی که سمانه عزیزم این وبلاگ رو برای من درست کرد،گفت صدی عنوانش رو چی بزارم؟گفتم عنوان چی؟گفت وبلاگت،گفتم هر چی خودت گذاشتی خوبه،بعد چند دقیقه پیام داد،برای آیدا،گفتم عالیه!!!!! امشب اما دلم میخواست عنوان وبلاگم مادرانه باشه،دلم میخواست هر شب بیام اینجا و فقط وفقط از تو بنویسم مامانی،از تو که اینهمه سکوتت عذابم...
-
...
شنبه 5 دی 1394 02:41
چقدر سکوت تو؛ به تنم زار میزند. به اندازه اندوه غروب جمعه در جان هفته #آیدین_غلامحسینی
-
رفتن
شنبه 5 دی 1394 02:40
راه رفتن خوب است. همیشه خوب بوده است. همیشه به درد میخورد. وقتی که فقیری و کرایهی تاکسی گران تمام میشود. وقتی که ثروتمندی و چربیهای بدنت با راه رفتن آب میشود. اگر بخواهی فکر کنی میتوانی راه بروی. اگر هم بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی. برای احساس کردنِ زندگی در شلوغی خیابانها باید راه بروی و برای...
-
دلتنگی
شنبه 5 دی 1394 02:40
قیچی را برداری ارثت از آفتاب را برش بزنی و تنهایی ات که به غروب نزدیک شد سهم ات را بکوبی به صورتش روز را با تمام سازهای مخالفش دوباره به دوش بکشی اما؛ مجبور نباشی پای دلتنگی غروب لم بدهی #محمدمصدق"
-
اندوه من
شنبه 5 دی 1394 02:32
اندوه های یک مرد را گاهی چند نخ سیگار هم می تواند به هم بدوزد و از لبهایش بشکافد و بیرون ببرد از پنجره اندوه های زنانه اما خانگی تر ازین حرفها هستند درست مثل شیشه های مربا مثل سبزیهای خشک معطر که می کوشند یک تکه از بهار را برای زمستان کنار بگذارند.. #رویا_شاه_حسین_زاده
-
شب عریان
جمعه 4 دی 1394 00:52
شب،باز شب،خانه خودم،باران،آغازین شبهای زمستان،دستهای کوچک آیدا و صدای دلگرم کننده نفس هایش،و من که دل نمیکنم از او،از کنار تختش نشستن و ساعتها،بی اغراق ساعتها خیره شدن به دخترکم که در خواب ناز،زندگی را آرام و بی تشویش ،رویا می بیند،دلم قرص تر میشود شبهای اینچنین خیس و بارانی،دلم قرص تر میشود به خدا،به اینکه هنوز...