سکوت

 سکوت دلنشین است، نه از جهت سکون و وقارش، نه از برای آرامش و تسلا،سکوت دلنشین است،چرا که دیگران را درگیر می کند، نه درگیری بد،شاید بهتر بود می نوشتم ذهن دیگران را به تکاپو وا میدارد و تو در خود نوعی قرار می یابی،با سکوت و سکوت و سکوت است که می شود بهتر دید، بهتر شنید، بهتر اندیشید، بهتر قدردان بود،سکوت میکنم و در سرم صداهاست، و نگاه هایی پرسشگر که این سکوت را به تماشا نشسته اند، گاه کلافه، گاه نگران، گاه خرسند و گاه ستایشگر ،کدهای وجودم را یکی یکی وارسی میکنم در این سکوت، مرور میکنم و میبینم که هیچ حرفی برای گفتن باقی نمانده است و آن بسیار که گفته ام همه تکرار پوچ مکرراتی بوده اند که از زبان میلیون ها نفر دیگر هم شنیده شده اند به گویش ها و زبان های دیگر،با خودم که خلوت میکنم دلم میگیرد و آن تضاد همیشه نهان، لخت و عریان روبرویم قد علم میکند و من سخت خسته و ویرانم،یارای نبردم نیست با این همزاد پلید همیشه وحال،نگاهش میکنم،(آخر من برای تضاد درونم،تشخص قائلم)در هیبت زنی سیاه،چهار شانه وعبوس،نگاهش همیشه به من، خیره شدن به یک شی بی ارزش یا یک حشره موذی است،-منظری کاملا حقیر-امشب هم اینگونه خیره به من مینگرد،آباژور را خاموش میکنم، چشمهایم را میبندم اما باز با همه سلولهای تنم میبینمش وباز سکوت میکنم،سنگین تر از همیشه و این خیال مشوش و پر صدا که لحظه ای آرام نمیگیرد،بانو تضاد الملوک!!!مرا هر گونه که میخواهی بپندار، هر چقدر حقیر، بهتر،بگذار به پستی و کوچکی خود ایمان بیاورم، بگذار در این سکوت شبانه با یاری نگاه تو،خود را از یک مورچه حتا کوچکتر از یک لارو حقیرتر بدانم، چه باک از کوچکی و هیچ بودن و هیچ ماندن و هیچ شدن،نگاه کن بانو،تو مرا نگاه کن حقیرانه و من دیگر سر نزاع ندارم ونبرد،سکوت میکنم، سرم را بالا میگیرم، نگاه تو مهربانتر شده است گویا همزاد همیشه  وهنوز....... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.