هراس

چقدر میترسم از روزهایی که خواهند آمد،همانها که آینده اند،میترسم که چشم باز کنم در آغاز یک صبح پاییز، دلم هوایت را کند اما تو نباشی!من با تمام سلولهایم  به با تو بودن عادت کرده ام،قلبم،روح آواره ام و جسم نحیف وبیمارم،بی تو بودن را نمی فهمند و آن را تاب نخواهند آورد،مادر!مرا به که میسپاری؟؟؟؟؟میترسم از روزهایی که بیایند،تو نباشی و من آه کشان و تنهاخاطراتت را مرور کنم،میترسم، سخت میترسم از روزهای تلخ بی مادری، مرا تنها مگذار مادر،مادرم را از من مگیر خدای مادر،خدای من، خدای تنها.......

گل ناز

روزهای امروزم چندان بر مدار خوبی نمیچرخند، ابرهای آواره آسمانش را به لجن کشیده اند و جای خالی یک دوست که چند روزی است رخت بر بسته از زمین ما، هوای زمینش را به اختناق آورده اند، باز من و تمام بغض های معصوم خفته در گلو، باز من و این آسمان پر سحاب اراده کرده ایم که بی امان بباریم، آسمان بر حسب طبع کریمش و من به خاطر دلتنگی برای او که نازترین گلها بود، در فراق یار قدیم گلناز عزیز. ...(یک سال گذشت! )

یادم باشد...

یادم باشد یاد بگیرم که یاد گرفتن تمام آنجه یادگیریشان موجب خرسندی روح است،واجب ترین کاری است که می توانم در اولویت تمام کارهایم قرار دهم،یادم باشد که همیشه وهمه جا ودر همه احوال به یاد داشته باشم که زندگانی دنیا چند صلاحی بیش نیست ولذت تمام خوشی ها،به اندازه سایه ای کوتاه و میرا،و مباد که در میان همهمه این لذات گذرا،دلی را بیازارم،یادم باشد که مسافر هستم و نه مقیم و هر روز که سپری میشود به پایان این سفر نزدیک میشوم و خسته از رسیدن باز باید آن سفر ابدی را آغاز کنم،یادم باشد به خودم دلداری بدهم، خودم را بغل کنم و آرامش کنم و بگویم که هرگز نهراسد، نگریزد و با تمام وجودتسلیم باشد،یادم باشد با همه مهربان باشم و این اخم گاه و بیگاه را بدرقه کنم و پشت سرش کاسه آب نریزم،بگذار برای همیشه برود!

یادم باشد بیشتر از خودم، خدا رو دوست بدارم  و بیشتر از پدر حتا، به او تکیه کنم یادم باشد همیشه عاشق بمانم، عاشقانه زندگی کنم،یادم باشد عشق درک تمام رنگ هاست، درک تمام احساسات ناب، یادم باشد واژه عشق را از خود نیازارم، تعمیمش دهم، با همه به اشتراک بگذارمش و گوشهایم را تیز کنم برای شنیدن، شنیدن کلامهای زیبا،کلامهای رنگین،الحان آغشته به عشق، یادم باشد، یادم باشد 

عاشق بمیرم........